ذره‌اي اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است

شاعر : عطار

هر که گويد نيست داني کيست آن کس کافر استذره‌اي اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است
ني که کار او ز اندوه و ز شادي برتر استکافري شادي است و آن شادي نه از اندوه تو
وانکه زو فهمي کند ديوانه‌اي صورتگر استآن کزو غافل بود ديوانه‌اي نامحرم است
اسم مي‌گويند و چندان کاسم گويي ديگر استکس سر مويي ندارد از مسما آگهي
کي بود مفهوم تو او کو از آن عالي‌تر استهرچه در فهم تو آيد آن بود مفهوم تو
کز نم او ذره ذره تا ابد موج‌آور استاي عجب بحري است پنهان ليک چندان آشکار
در درون آينه هر جا که گويي مضمر استصورتي کان در درون آينه از عکس توست
زو نيابي ذره‌اي کان در محلي انور استگر تو آن صورت در آئينه ببيني عمرها
گرچه بيرون است ازآن آهن بدان آهن در استاي عجب با جمله‌ي آهن به هم آن صورت است
در صفت رهبر چنين گر جان پاکت رهبر استصورتي چون هست با چيزي و بي چيزي به هم
صورتش خاک است و برتر سنگ و برتر زان زر استور مثالي ديگرت بايد به حکم او نگر
گوييا تيغ زبانش ابر باران گوهر استتا که در درياي دل عطار کلي غرق شد